جدول جو
جدول جو

معنی تخت میل - جستجوی لغت در جدول جو

تخت میل
(تَ)
از کوهستانها و ییلاقهای شاه کوه و ساور. رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 127 و ترجمه وحید ص 159 شود
لغت نامه دهخدا
تخت میل
از مناطق کوهستانی و ییلاقی شاه کوه و ساور استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخت پل
تصویر تخت پل
روشی از کاشت خربزه، هندوانه و مانند آنکه تخم را در زمین هموار می کارند و بعد اطراف آن را خاک می دهند
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان کوشه است که در بخش خاش شهرستان زاهدان واقع است و 200 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
باطل و بیهوده. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 284 ب) :
پشیمانی شود در کار تحصیل
که گفتارش شود هذیان و تخمیل.
؟ (شعوری ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(تَ پُ)
دهی از بخش میان کنگی در شهرستان زابل است که در شش هزارگزی باختر ده دوست محمد و دوهزارگزی راه مالرو تخت شاه به ده دوست محمد قرار دارد. جلگه ای گرم و معتدل است و 112تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه هیرمند و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نوردی که نساجان بدان پارچه را هموار کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
قریه ای به شرقیۀ مصر
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ دَ / دِ)
آنکه جانش بدشوار برآید. (آنندراج) :
مشو در حساب جهان سخت گیر
همه سخت گیری بود سخت میر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ)
ده کوچکی از بخش رامیان شهرستان گرگان است که در بیست وهفت هزارگزی خاور رامیان و دوهزارگزی باختر شوسۀ گرگان - شاهرود واقع است و 30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
کنایه از پادشاه. پادشاه قادر و توانا. (ناظم الاطباء). که تخت گیرد و پادشاهی کند. پادشاه فاتح و پیروز:
سپه راند از آنجا به تخت سریر
که تابیند آن تخت را تخت گیر.
نظامی.
به آیین کیخسرو تخت گیر
که برد از جهان تخت خود بر سریر.
نظامی.
کلاه از کیومرث، آن تخت گیر
زجمشید تیغ، از فریدون سریر.
نظامی.
گرچه به شمشیر صلابت پذیر
تاج ستان آمدی و تخت گیر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ مُ)
دهی از دهستان بارمعدن در بخش سرولایت شهرستان نیشابور است که در دوهزارگزی جنوب باختری چکنه بالا قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 170 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و ابریشم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ لِ)
ده کوچکی است از دهستان نیکشهر شهرستان چابهار که در سی هزارگزی شمال باختری نیکشهر و بر کنار راه شوسۀ چابهار به ایران شهر واقع است و 35 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پست کردن. ناچیز ساختن: به استصفا و استقصاء امور... تجمیل ابرار و تخمیل اشرار... پرداخته. (درۀ نادره چ شهیدی ص 242)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخمیل
تصویر تخمیل
باطل و بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت گیر
تصویر تخت گیر
تخت گیرنده، شاه توانا کشور گشای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت گیر
تصویر تخت گیر
پادشاه
فرهنگ فارسی معین
نوعی ناسزا به معنی حرام زاده
فرهنگ گویش مازندرانی